محل تبلیغات شما

سردار شهید برزو درویشی شاهکلائی



زندگی‌نامه سردار شهید برزو درویشی شاهکلائی به روایت سایت جنگ و درنگ

پیشه ابوعلی» کشاورزی بود و هنر کلثوم»، خانه‌داری و فرزندپروری؛ زوج سختکوش و متدینی که در سال 1344 چشم به راه تولد فرزندی بودند که نامش را برزو» نهادند.

کودکانه‌های برزو در کوی و برزن شاهکلا» از توابع شیرگاه» سوادکوه خاطره شد. تا این‌که در هفت سالگی به دبستان روستای رئیس‌کلا» راه یافت. اما با اتمام پایه سوم ابتدایی، به دلیل مشکلات اقتصادی آن زمان، از ادامه تحصیل باز ماند.

او از سال 1357 الی 1359 در روستای سرچاک»، به حرفه نجاری مشغول شد.

این فرزند نیک‌سیرت که همواره خود را به زیور فضایل اخلاقی می‌آراست، در ادب و تواضع نسبت به والدین، زبانزد بود و در تمامی امور مطیع‌شان. علاوه بر آن، به سبب خوش‌روئی و ملاطفت در رفتار و گفتار با دیگران، از محبوبیتی ویژه نزد آنان بهره داشت.

برزو که روح و جانش از دوران خردسالی با آیه‌های نورانی کلام حق صیقل خورده بود، پیوسته با این مصباح هدایت، مانوس بود و در عمل به فرامین آن، کوشا. او همچنین در ادای فرائض واجب و مستحب نیز، اهتمامی دیگرگونه به خرج می‌داد و از انجام محرمات، اجتناب می‌ورزید. علاوه بر آن، با الگوپذیری از سیره اهل بیت(ع)، همواره در پی کسب کمال معنوی و انسانی بود. از این‌رو، از ملازمین آیت‌الله صالحی مازندرانی در قم به‌شمار می‌رفت.

با آغاز جنگ تحمیلی، برزو در جامه بسیجی، رهسپار مناطق نبرد با دشمن شد. سپس با پیوستن به طرح ویژه جنگل و حضور در درگیری با عناصر ضد انقلاب، در روستای اتو» زیراب آسیب دید.

هم‌زمان با پوشیدن جامه پاسداری در اسفند 1362، در واحد انتظامات سپاه سوادکوه به ادای تکلیف مشغول شد.

در 14/08/1363 در کسوت فرمانده گردان از لشکر 5 نصر خراسان، به جبهه جنوب عزیمت کرد.

ترغیب و تهییج جوانان به شرکت در مناطق عملیاتی، حضور در جمع خانواده‌های شهدا جهت پاسداشت یاد و نام سربازان خلف وطن، و گسترش فرهنگ ایثار و شهادت، از جمله فعالیت‌های فریبرز در جبهه فرهنگی به شمار می‌رود.

و در نهایت، برزو در 24 آذر 1363 در جزیره مجنون به مقام شامخ شهادت نائل آمد. جسم مطهرش نیز طی تشییع باشکوهی در سوادکوه، تا بوستان شهدای امام‌کلا» در شیرگاه بدرقه شد.

نرگس» از آخرین اعزام برادرش چنین روایت می‌کند: در آخرین اعزام، روحیه‌ای عالی داشت. با همه اهالی روستا خداحافظی، و به آن‌ها سفارش کرد که پشتیبان امام خمینی و انقلاب باشید. اگر شهید شدم، گریه نکنید؛ چون من در راه خدا و دفاع از وطن فدا می‌شوم.»

باتوم خوب و قشنگی داشتیمیکی، ذیل مطلب قبلی (+) نظر نوشت: یعنی اگه عمو جونت زنده بود، مردم رو با باتوم می زد؟»
جواب:
1- خوب فهمیدید که راه ما همان راه شهداست!
2- عمو جون من زنده است. همه شهدا زنده اند. احیاء عند ربهم یرزقون.
3- عمو جون من، وقتی شهید نشده بود، با رفقاش، تو جنگلهای شمال، هر روز، منافق می گرفتند! (البته یک شب هم منافقها، سپاه را گرفتند که مردم اومدند پاسدارها را نجات دادند!+)
4- ان شاء الله یک روز بشه، تفاوت منافقها با مردم، مثل تفاوت روز و شب برای همه معلوم بشه.
-----------------------
فید این وبلاگ: http://amojoonam.mihanblog.com/post/rss/


آخرین جستجو ها

gurloogemi shaghayegh sorkh فایل اکی مرجع فروش و خرید انواع پایان نامه ، تحقیق ، مقاله ، پروژه ، ترجمه ، پاورپوینت ، انواع طرح های کسب و کار و ... Automotive diagnostic allows you to keep a new car جهان فان رمان | دانلود رمان عاشقانه clinaflansa جامعه سلامت Maillot De Football Pas Cher Officiel - Tous Les Lays Et & Les Clubs chavil